کد مطلب:95264 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

حکمران امانتدار است نه مالک











در فصل پیش گفتیم كه اندیشه ای خطرناك و گمراه كننده در قرون جدید میان بعضی از دانشمندان اروپائی پدید آمد كه در گرایش گروهی به ماتریالیسم. سهم به سزایی دارد، و آن اینكه نوعی ارتباط تصنعی میان ایمان و اعتقاد به خدا از یك طرف، و سلب حق حاكمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. مسؤولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسؤولیت در برابر خلق خدا فرض شد و حق الله جانشین حق الناس گشت. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت كه جهان را به «حق» و به «عدل» بر پا ساخته است به جای اینكه زیر بنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتی و فطری تلقی شود، ضد و مناقض آن شناخته شد و بالطبع حق حاكمیت ملی مساوی شد با بی خدائی.

از نظر اسلام، درست امر برعكس آن اندیشه است، در نهج البلاغه كه اكنون موضوع بحث ما است- با آنكه این كتاب مقدس قبل از هر چیزی كتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خدا است و همه جا نام خدا به چشم می خورد- از حقوق واقعی توده مردم و موقع شایسته و ممتاز آنها در برابر حكمران و اینكه مقام واقعی حكمران

[صفحه 143]

امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است غفلت نشده بلكه سخت بدان توجه شده است.

در منطق این كتاب شریف، امام و حكمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنها است، از این دو (حكمران و مردم) اگر بنا است یكی برای دیگری باشد، این حكمران است كه برای توده محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران، سعدی همین معنی را بیان كرده آنجا كه گفته است:


گوسفند از برای چوپان نیست
بلكه چوپان برای خدمت اوست


واژه «رعیت» علی رغم مفهوم منفوری كه تدریجا در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زیبا و انسانی داشته است. استعمال كلمه «راعی» را در مورد «حكمران» و كلمه «رعیت» را در مورد «توده محكوم» اولین مرتبه در كلمات رسول اكرم صلی اللَّه علیه و آله و سپس به وفور در كلمات علی علیه السلام می بینیم.

این لغت از ماده «رعی» است كه به معنی حفظ و نگهبانی است، به مردم از آن جهت كلمه «رعیت» اطلاق شده است كه حكمران عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادیهای آنها است.

حدیث جامعی از نظر مفهوم این كلمه وارد شده است، رسول اكرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود:

كلكم راع و كلكم مسؤول، فالامام راع و هو مسؤول، و المرأة راعیة علی بیت زوجها و هی مسؤولة و العبد راع علی مال

[صفحه 144]

سیدة و هو مسؤول، الا فكلكم راع و كلكم مسؤول».[1].

همانا هر كدام از شما نگهبان و مسؤولید؛ امام و پیشوا نگهبان و مسؤول مردم است، زن نگهبان و مسؤول خانه شوهر خویش است، غلام نگهبان و مسؤول مال آقای خویش است، هان پس همه نگهبان و همه مسؤولید.

در فصل پیش چند نمونه از نهج البلاغه كه نمایشگر دید علی در مورد حقوق مردم بود ذكر كردم، در این شماره نمونه هائی دیگر ذكر می كنم. مقدمه مطلبی از قرآن یادآوری می شود:

در سوره مباركه النساء، آیه 58 چنین می خوانیم:

«ان الله یامركم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حكمتم بین الناس ان تحكموا بالعدل».

خدا فرمان می دهد كه امانتها را به صاحبانشان برگردانید و در وقتی كه میان مردم حكم می كنید، به عدالت حكم كنید.

طبرسی در مجمع البیان ذیل این آیه می گوید:

«در معنی این آیه چند قول است؛ یكی اینكه مقصود مطلق امانتها است، اعم از الهی و غیر الهی، و اعم از مالی و غیر مالی، دوم اینكه مخاطب حكمرانان اند. خداوند با تعبیر لزوم اداء امانت حكمرانان را فرمان می دهد كه به رعایت

[صفحه 145]

مردم قیام كنند».

سپس می گوید:

«مؤید این معنی اینست كه بعد از این آیه بلافاصله می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» در این آیه مردم موظف شده اند كه امر خدا و رسول و ولاه امر را اطاعت كنند. در آیه پیش، حقوق مردم و در این آیه متقابلا حقوق ولاه امر یادآوری شده است، از ائمه علیهم السلام روایت رسیده است كه از این دو آیه یكی مال ما است (مبین حقوق ما بر شما است) و دیگری مال شما است (مبین حقوق شما بر ما است)... امام باقر فرمود اداء نماز و زكات و روزه و حج از جمله امانات است، از جمله امانت ها اینست، كه به ولاه امر دستور داده شده است كه صدقات و غنائم و غیر آنها را از آنچه بستگی دارد به حقوق رعیت تقسیم نمایند.. ».

در تفسیر المیزان نیز در بحث روائی كه در ذیل این آیه منعقد شده است از در المنثور از علی علیه السلام چنین روایت می كند:

«حق علی الامام ان یحكم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة، فاذا فعل ذلك فحق علی الناس ان یسمعوا الله و ان یطیعوا و ان

[صفحه 146]

یجیبوا اذا دعوا».

بر امام لازم است كه آنچنان حكومت كند در میان مردم كه خداوند دستور آنرا فرود 130 آورده است و امانتی كه خداوند به او سپرده است ادا كند، هر گاه چنین كند بر مردم است كه فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت كنند.

چنانكه ملاحظه می شود، قرآن كریم، حاكم و سرپرست اجتماع را به عنوان «امین» و «نگهبان» اجتماع می شناسد؛ حكومت عادلانه را نوعی امانت كه به او سپرده شده است و باید ادا نماید تلقی می كند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین علی علیه السلام عینا همان چیزی است كه از قرآن كریم استنباط می شود.

اكنون كه با منطق قرآن در این زمینه آشنا شدیم به ذكر نمونه های دیگری از نهج البلاغه بپردازیم، بیشتر باید به سراغ نامه های علی علیه السلام به فرماندارانش برویم، مخصوصا آنها كه جنبه بخشنامه دارد، در این نامه ها است كه شان حكمران و وظائف او در برابر مردم و حقوق واقعی آنان منعكس شده است.

در نامه ای كه به عامل آذربایجان می نویسد چنین می فرماید:

«و ان عملك لیس لك بطعمة و لكنه فی عنقك امانة و انت مسترعی لمن فوقك لیس لك ان تفتات فی رعیة...».[2].

مبادا بپنداری كه حكومتی كه به تو سپرده شده است یك

[صفحه 147]

شكار است كه به چنگت افتاده است؛ خیر، امانتی برگردنت گذاشته شده است و ما فوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد كه به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار كنی.

در بخشنامه ای كه برای مامورین جمع آوری مالیات نوشته است پس از چند جمله موعظه و تذكر می فرماید:

فانصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحوائجهم فانكم خزان الرعید و وكلاء الامة و سفراء الائمة.[3].

به عدل و انصاف رفتار كنید، به مردم درباره خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در بر آوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نكنید كه شما گنجوران و خزانه داران رعیت، و نمایندگان ملت و سفیران حكومتید.

در فرمان معروف، خطاب به مالك اشتر می نویسد:

و اشعر قلبك الرحمة للرعیة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تكونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان، اما اخ لك فی الدین او نظیر لك فی الخلق.[4].

در قلب خود استشعار مهربانی، محبت و لطف به مردم را بیدار كن، مبادا مانند یك درنده كه دریدن و خوردن را

[صفحه 148]

فرصت می شمارد رفتار كنی كه مردم تو یا مسلمانند و برادر دینی تو و یا غیر مسلمانند و انسانی مانند تو

... و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع فان ذلك ادغال فی القلب و منهكة للدین و تقرب من الغیر».

مگو من اكنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از آنها اطاعت كردن، كه این عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین. و نزدیك شدن به سلب نعمت است.

در بخشنامه دیگری كه به سران سپاه نوشته است چنین می فرماید:

«فان حقا علی الوالی ان لا یغیره علی رعیته فضل ناله و لا طول خص به و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا علی اخوانه».[5].

لازم است والی را كه هر گاه امتیازی كسب می كند و به افتخاری نائل می شود آن فضیلتها و موهبتها او را عوض نكند، رفتار او را با رعیت تغییر ندهد بلكه باید نعمتها و موهبتهای خدا بر او، او را بیشتر به بندگان خدا نزدیك و مهربانتر گرداند.

در بخشنامه های علی علیه السلام حساسیت عجیبی نسبت به عدالت و مهربانی به مردم و محترم شمردن شخصیت مردم و حقوق مردم

[صفحه 149]

مشاهده می شود كه راستی عجیب و نمونه است.

در نهج البلاغه سفارشنامه ای (وصیتی) نقل شده كه عنوان آن «لمن یستعمله علی الصدقات» است، یعنی برای كسانی است كه مأموریت جمع آوری زكات را داشته اند، عنوان حكایت می كند كه اختصاصی نیست، صورت عمومی داشته است، خواه به صورت نوشته ای بوده است كه در اختیار آنها گذاشته می شده است و خواه سفارش لفظی بوده كه همواره تكرار می شده است. سید رضی آنرا در ردیف نامه ها آورده است، و می گوید ما این قسمت را در اینجا می آوریم تا دانسته شود علی علیه السلام حق و عدالت را چگونه به پا می داشت. و چگونه در بزرگ و كوچك كارها آنها را منظور می داشت. دستورها اینست:

«به راه بیفت بر اساس تقوای خدای یگانه، مسلمانی را ارعاب نكنی؛[6] طوری رفتار نكن كه از تو كراهت داشته باشد. بیشتر از حقی كه به مال او تعلق گرفته است از او مگیر، وقتی كه بر قبیله ای كه بر سر آبی فرود آمده اند وارد شدی تو هم در كنار آن آب فرود آی بدون آنكه به خانه های مردم داخل شوی، با تمام آرامش و وقار نه به صورت یك مهاجم، بر آنها وارد شو و سلام كن، درود بفرست بر آنها، سپس بگو: بندگان خدا، مرا ولی خدا و خلیفه او فرستاده است كه حق خدا را از اموال شما بگیرم، آیا حق الهی در اموال شما هست یا نه؟ اگر گفتند: نه، بار

[صفحه 150]

دیگر مراجعه نكن، سخنشان را بپذیر و قول آنها را محترم بشمار، اگر فردی جواب مثبت داد او را همراهی كن بدون آنكه او را بترسانی و یا تهدید كنی، هر چه زر و سیم داد بگیر، اگر گوسفند یا شتر دارد كه باید زكوه آنها را بدهد بدون اجازه صاحبش داخل شتران یا گوسفندان مشو كه بیشتر آنها از او است، وقتی كه داخل گله شتر یا رمه گوسفندی شدی به عنف و شدت و متجبرانه داخل مشو».[7].

تا آخر این وصیتنامه كه مفصل است.

به نظر می رسد همین اندازه كافی است كه دید علی را به عنوان یك حكمران درباره مردم به عنوان توده محكوم روشن سازد.

[صفحه 151]


صفحه 143، 144، 145، 146، 147، 148، 149، 150، 151.








    1. صحیح بخاری، جلد 7، كتاب النكاح.
    2. نهج البلاغه، بخش نامه ها، نامه 5.
    3. نهج البلاغه، بخش نامه ها، نامه. 51.
    4. نهج البلاغه بخش نامه ها، نامه. 53.
    5. نهج البلاغه بخش نامه ها، نامه. 50.
    6. اینكه تنها نام مسلمان آمده است از آنجهت است كه صدقات تنها از مسلمین گرفته میشود.
    7. نهج البلاغه نامه 25، ایضا رجوع شود به نامه های 26 و 27 و 46.